محل تبلیغات شما

(ازاین شاخه به آن شاخه پریدن)

یک پسر نوجوانی بود که پدرپیروناتوانی داشت .اومی خواست که تو درآوردن خرج خانه اشان به پدر پیرش کمک کند .ولی پدرش راضی نمی شد که پسرش درسش را بخاطر کمک به خانواده ول کند؛ ولی پسر خیلی اسرار کرد وپدر گفت:باش قبول ولی به شرط اینکه تو فقط می تونی تابستانها که مدرسه تعطیل شد به سر کار بروی در غیر اینصورت اصلاً اجازه نمی دهم از درس بزنی وآینده ات را بخاطرما خراب کنی .تو باید درس بخونی ویه دکتر یا مهندس ویادلت می خواد بشی نه مثل من بی سواد که حتی نمی تونم امضاء پای هر ورقه ای که کار فرما بهم میدهد بزنم وباید به جای امضاء انگشت بزنم و.

تعطیلات تابستان فرا رسید وهمانطور که پدرگفته بود شد؛ پسراولین کاری که پیدا کرد چلوکبابی بود که درآنجا مشغول به کارشد آنهم به عنوان ظرف شور.اینکار برای پسر خیلی سخت بود وحدود یک هفته بیشتر دوام نیاورد.با اینکه حقوقش بد نبود ماهی(80 هزارتومان) بود ولی او نتوانست آنجا بماند واستفاء داد.

روز بعد یک کار دیگر پیدا کرد گالی کفش بود واین کار کمی آسونتر از شغل قبلیش بودوحدود یکماه آنجا بود؛وحقوقش(60 هزارتومان)بود ولی باز از این کار خسته شد ومدام میگفت:حقوقش کم است حتی کفاف کرایه ماشین برای رفت وآمدم هم نمی دهد.

از این کار هم آمد بیرون ویه کار دیگه پیدا کرد شاگرد سوپری محل شد ؛در عرض یکماه حقوقش(50 هزارتومان )شد ولی دیگه بونه ای نداشت که بگوید باید کرایه ماشین بدهد سوپری سرکوچه اشان بود .ولی باز خسته از کار شده ومدام غرمیزد.

خلاصه که تعطیلات تابستان تمام شد و او به مدرسه رفت ومشکلی برایش پیش نیامد به قول خودش حداقل یه استراحتی میکند و.تا تابستان دیگر خدا بزرگ هم بزرگترمیشموهم قویتروازپس هرکاری برمیام.

تابستان رسید و دوباره پسرک دنبال کارگشت اینبار به سختی کارپیدا کرد.او به یک کابینت سازی رفت وبعد مثل همیشه سختی کاراو راخسته کرد وآن تابستان هم مدام بدنبال کارگشت وبه ترتیب (نجاری، قنادی،گچ بری،خشکشوئی،ساندویچی و.)خلاصه به هر کاری که دست میزد بعد یک مدت ازآن خسته می شد.

پدربزرگش بهش میگفت:تو مثل کلاغی می مونی که همه اش(ازاین شاخه به آن شاخه می پری)آخر هم چی(همه کاره وهیچ کاره هستی) آخه اینم شد کار؟!. مادر بزرگ هم به طرفداری از او میگفت:بچه بنده خدا ولی هیچ وقت(ازتنگ وتا نیافتاده) یا چیکار کنه بچه(همه فن حریف) همه کار بلد شده،پسر هم که این چیزها رو می شنید به روی خودش نمی آورد و(ازاین گوش می گرفت وازآن گوش درمیکرد)؛ پدرش میگفت: (هر که طاوس خواهد جورهندوستان کشد)وقتی بچه بخواد چیزی فراتر از اونی که هست بشه یعنی پول زیادو کارکم. همین میشه دیگه سر یه کاربند نمیشه و.به قول قدیمیها که میگند: (هرچقدرپول بدی آش میخوری).بعد نوبت عمه اش میرسید که میگفت: (میخواد ره صدساله رویه شب طی کنه) مگه ایرادی داره؟!. بعد نوبت عمویش شد وگفت:بچه میخواد تلاش کنه که(ازفرش به عرش برسه)والا ما که نتونستیم بذارببینیم اومی تونه یا نه؟!.امتحانش مجانی ؛بعد رسید به مادرپسر وگفت:(ازهرچه بگذری سخن دوست خوشتر است )؛مادر بزرگ گفت:حالا بگذریم ازاین حرفها بگو ببینم سال دیگه میخوای چیکاره بشی؟!.آخه میخوام پزکارکردن نوه ام روبه همسایه ها بدم(پزعالی وجیب خالی).

خلاصه که قضیه همینجا تمام نمی شود واین داستان سر دراز دارد که (سربزرگش زیرلحافه).

(عروس کِشون وداماد کُشون)

(چگونه دنیا به آخرمی رسد)

همه‌ی ما ارزشمندیم

کار ,ولی ,هم ,نمی ,شاخه ,ازاین ,آن شاخه ,پیدا کرد ,بود ولی ,به آن ,شاخه به

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Steven's life i78.ir gietechbirthmo Katie's info keltiperca چکامه بر دوش Thomas's site abinpomis فروشگاه اینترنتی ارزون فروش| خرید اینترنتی|فروش اینترنتی| خرید پستی| خرید در محل| پرداخت در محل| خرید آنلاین| درجه 1| خرید ارزان قیمت| خرید با ت deimosofttrus