محل تبلیغات شما

(آن راکه حساب پاک است ازمحاسبه چه باک است)

تو محلۀ قدیمی مان یه همسایه ای داشتیم به نام حاج محمود قظنفری که آدم با ایمانی بود وخیلی مهربان ودل پاک بودوبه قول معروف نمازو روزه اش هیچوقت ترک نمی شد و.بطوری که مردم (رو اسمش قسم می خوردند )وباصطلاح(پشت سرش نماز می خوندند).

ما بچه ها وقتی از بزرگترها تعریف او را می شنیدیم پیش خودمان می گفتیم:یعنی بعد از اسم خدا باید رو اسم اون قسم بخوریم؟!.یا اینکه می گفتیم:مگه اون پیش نماز مسجده که باید پشت سرش نمازخوند؟!.حتی ما بچه ها به هوای اینکه ممکن او پیش نماز مسجد شده می رفتیم که هم نماز بخونیم وهم او راببینیم که آیا مردم پشت سرش نماز می خونند یا نه؟.ولی اینطورنبود او هم مثل آدمهای دیگه پشت سر پیشنماز نماز می خوند.

یکبار هم ما بچه ها تعقیبش کردیم ورفتیم به مسجد ؛چون آنروزخیلی دیر به مسجد آمد بنده خدا مجبورشد ته صف بایستد وبعد یکی ازبچه ها  گفت:اینکه داره به همۀ مردم اقتدار میکنه !!.یکی دیگه گفت:نه بابا من همیشه به مسجد میومدم ومیدیدم که او همیشه تو صف اول یا دوم هست.اینبار دیر به مسجد اومده!!.یکی دیگه گفت:نه بابا پیشنماز جریمه اش کرده وبهش گفته اکه یه بار دیگر دیر بیای میری ته صف .تازه قرار نیست که همیشه ما وقتی دیر میایم چه تو مدرسه چه جای دیگه ته صف باشیم که؟.

یکی از بزرگترها که حرف ماراشنیده بود گفت:این دیگه چه حرفیه که میزنید ؟اون حرف فقط یه ضرب المثل قدیمی وبس.انقدر هم پشت سر مردم(صغرا،کبری نچینید)اینم ضرب المثل فردا نرید پشت سر ما هم حرفهای بیخود بزنیدها.حالا هم پاشید (شیطونولعنت کنید)ونمازتان را بخوانید.

وما بچه ها هم یواشکی خندیدیم وشروع کردیم به نماز خوندن.

یکروز دیدم دم خونۀحاج محمود شلوغ شده ویک ماشین پلیس آمدو اونو با زور با خودشون بردند پاسگاه محل.ما بچه ها تا اینو دیدیم خیلی ناراحت شدیم؛بعد از همسایه های دیگر پرسیدیم که چه اتفاقی افتاده؟!.ولی چون ما بچه بودیم کسی جوابمان را نداد.

فردای آنشب حاج محمود به خانه اشان برگشت؛مادرم وچند تا از زنهای محل به دیدن زن حاج محمود رفتند وباخبرشدند که:یکی از همکارهای اداره اشان به او که مسئول امور مالی هست .تهمت زده که چرا حقوق این ماهشون کم شده نکند حاجی مقداری از حقوق آنها را بالا کشیده واومده بود ازش شکایت کنه .بعد معلوم شد که ادارۀ آنها با مشکل کمبود بودجه مواجه شده و.درآخر حاجی دست بدامان رئیسشان شده که بیایدو حقیقت امر را برای همه توضیح بدهدو.رئیس هم آمده و(پا درمیونی کرده)وقضیه فیصله پیدا کرده؛موضوع فقط این تنها نبوده بلکه همین آقا کهشاکی بودند هر ماه اضافه تر هم نسبت به بقیه حقوق میگرفته ورئیس هم(زیرسیبیلی درمیکرد)وحقوقش را کامل بهش میداده؛چون این آقا بیشتر مواقع که همه شاهد آن بوده اند یا دیر به سر کارش میآمد ویا اصلاً نمی آمد ومدام میگفت:مریض هستم ویا ترافیک بود دیر رسیدمو.خلاصه رئیس برای تنبیه این آقا به حاجی گفته که حقوق اونوکمتر بدهند واگرهم اعتراضی کرد بهش بگه این امر رئیس و(هرچقدر پول بدی آش می خوری)وحاجی هم همینکارو کرده ولی آقای شاکی به خرجش نرفته واومده دم خونه آبروریزی کنه وحاجی رو تو محلشون ضایع کنه.

زن حاجی:آخه شما بگین این انصاف کهاین آقا انجام دادهوتازه اش هم حقوق کامل هم می خواد وبا اینکارش فکر نمیکنه داره حق دیگرونو هم ضایع میکنه.آخه یکی نیست بگه فرق اون با دیگر کارمندا چیه این آقا(خونش از دیگرون رنگیتر)بعد تازه اومده به حاج آقای ما تهمت میزنه خدا نشناس(کورخودشو،بینای مردم)خلاصه که بی گناهی حاجی ثابت شد فقط(روسیاهی موند به زغال)(آقای شاکی)در صورتی که حاجی خیلی دلش پاک اونو بخشید وگفت:(آنرا که عیان است چه حاجت به بیان است)ولی خدا بدادش برسد اون آقای شاکی رو چون رئیس جریمۀ سختی را برایش نوشته حالا چی هست خدا عالمه.

(عروس کِشون وداماد کُشون)

(چگونه دنیا به آخرمی رسد)

همه‌ی ما ارزشمندیم

هم ,نماز ,یکی ,حاجی ,بچه ,مردم ,بچه ها ,ما بچه ,به مسجد ,پشت سر ,نماز می

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

قالب وبلاگ پرمین Carol's notes یاران عاشق www.satak.ir سوپرهای جدید cednamandai westcescatu digital trigesnitko