محل تبلیغات شما

(خساست تا چه حد؟!.)

اینبار میخواهم دربارۀ یک آدم خسیس صحبت کنم.

تومحلۀ ما یکنفر بود به اسم حسن آقا ملقب به آمیرزا بنویس خسیس.  چون او عادت داشت هر خریدی که میکرد حال چه برای خانه باشه چه برای حجره اش .آنرا یادداشت می کرد وحتی موقع فروش اجناس حجره اش باز آنرا یادداشت می کرد تا ببیند چقدر سود کرده اینم از خساستش بود یا بقول معروف(موروازماست می کشید)البته به قول خودش این خساست نیست بلکه از فکر اقتصادی داشتنش هست وبس؛ اگر راستش راهم بخواهید با این خسیس بودنش خیلی هم ثروتمند بود البته نه اینکه به تجملات خانه اش اهمیت می داد نه اینطور نیست بلکه به قول خودش پولها رو برای (روز مبادا )گذاشته بود معلوم نبود از نظر او روز مبادا کی می باشد اگر از نظر بقیه بخواهید هیچوقت آنروز نخواهد رسید؛آنقدر خساست به خرج میداد که حتی همسرش هم از این بابت کفری می شد ومیگفت:این آمیرزا هیچوقت(نم پس نمیدهد) یعنی یه پول سیاه هم کف دستش (همسرش)نمی گذارد وحتی بعضی مواقع (سربی شام زمین میذارند) تا بتونه پولهایش را برای روز مبادا پس انداز کنه اونم کی خدا عالم.

آمیرزا با سر ووضعی که داشت اگر شما هم اورا می دیدید پیش خود میگفتید این بشر گدائی بیش نیست.ازسرو وضعش چی بگم.یک کت وشلوار رنگ رو رفته وپراز وصله که اونم دست کمی ازکفش وجوراب سوراخش نداشت.تازه همانطورکه گفتم یک حجرۀ فرش فروشی نقلی (کوچک)هم تو بازار داشت .تازه قیمتهاش هم (سر به فلک میکشید) یا بهتر بگم(نرخ جون باباش بود) وکمتر کسی از او خرید می کرد.وفقط افراد ثروتمند بودند که ازش خرید می کردند . چون آنها آنقدرکه به تجملات خانه اشان اهمیت می دادند هیچ ارزشی برای پولشان قائل نمی شدندو.

خلاصه یکروز آمیرزا تصمیم گرفت(البته آنهم با غرولندهای همسرش) خانه ای بزرگتر وشیکترازخانۀ قبلی اش بخرد و.بالاخره بعد از کلی گشتن تو املاکها وکلی چک وچانه زدنها با صاحبان املاکها. توانست یک خانۀ نه چندان بزرگتر از خانۀ قبلی وهمچنین نوسازتهیه کند.

موقع اسباب کشی که شد آمیرزا یک وانت از دوستش کرایه کرد وبا او طی کرد که:ببین مشت ماشاالله خان گفته باشم اگه شده همۀ اسبابها رو روی هم بچپونی فقط تویه راه (یکبار) ببری.ولی باید همۀ اسبابها رو صحیح وسالم به مقصد برسونی وپول کمی هم باید از ما بگیری.

بعد ازکلی چک وچانه زدن با او(راننده)بالاخره همانطورشد که آمیرزا  خواست.

آنروزآمیرزا همۀ بچه های محل رو جمع کردو گفت:اگه تواسباب کشی  کمک کنید نفری یه آبنبات بهتون میدم ویک تومن هم انعام در آخر کار بهتون میدم.البته اونم به شرط اینکه اسبابهاروصحیح و سالم باروانت کنید.

خلاصه بخاطر اینکه پول به کارگرندهد همۀ بچه های(9 تا12 )ساله روبکار کشیده بود.ودرآخر کلاً همۀ خانه روتمیزکرده بود.منظورم اینه که حتی یه میخ هم روی دیوارها نگذاشته بود.به قول خودشکه میگفت:نبادا اون خونۀجدید میخ لازم داشته باشه اونجوری دیگه مجبور نمی شم برم میخ نو بخرم.همینارو استفاده میکنم و.

خلاصه وقتی که خانه اش را فروخت حتی یک کابینت هم برای خانه نگذاشت که جا بماند همه را بدون استثنا کندو با خودش به خانۀ جدید برد؛با اینکه کابینتهایش ارزشی نداشت یعنی همه فی وزنگ زده بود .آنهارا با خودش برد ؛و وقتی ازش پرسیدند چرا اینکار رو میکند میگفت:خب که چی اون خونه کابینت نداره باید برم یه کابینت نو بخرم که این خودش یه ولخرجی کامل.تازه اش هم مگه نشنیدی که میگند: (هرچه که خوار آید روزی بکارآید).

وقتی به خانۀ جدیدشان رسیدند همۀ اسبابهای کهنه را داشتند از وانت پیاده میکردند.چند تا از همسایه ها دورشان جمع شده بودند وداشتند با تعجب به آنها نگاه می کردند.حتماً پیش خودشان فکرمی کردند که این دیگه چه صاحب خونه ای است؟!.حتماً کارش سمساری هست که آنقدر وسائلشان پوسیده وبدرد نخور با خودشان آوردند و.

حال خدا میداند که چطوری می خواهد با این همسایه های فضول ومد بالا برخورد کند.وبهتر بگم که خدا بداد همسایه ها برسد که باید او را با آن اخلاق و رفتارش تحمل کنند .راستی یادم رفت که بگم همسایه های محلۀ قبلی چقدر از رفتن آمیرزا خوشحال شدند.وبخاطرش کل محل شیرینی وشکلات پخش کردند.

 

(عروس کِشون وداماد کُشون)

(چگونه دنیا به آخرمی رسد)

همه‌ی ما ارزشمندیم

هم ,خانه ,همۀ ,آمیرزا ,اش ,یک ,می کرد ,به قول ,روز مبادا ,بچه های ,همسایه ها

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

gobbdumbgavis Amanda's site Nettie's game koanetgoadia porrireco daisocaco موجی 5 tripefibmii وبلاگ فنی مهندسی اصفهان زیبا Aria cactus